۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

چند قطعه از کتاب آنام کوچک خدا



مرد در آینه فرو رفت
زن
در آینه قد کشید


*

رابطه
آغازی وارونه
در مسیر مسافرانِ گم گشته ی رؤیاها

*
چون پرده یِ خاکستری شب
از پیکر خوشه یِ نارس دیدارشان
فرو افتاد
شهاب زود رس هوس
نیز
مرده بود

*

در کش و قوسِ دلبریش
هیچ خطا نبود
معشوق
به اشتباه
پیوسته دوشیزه اش می خواست

*
خدایگانِ نیازند
این سرگشتگانِ کوچه های خراب آبد دل
دیوانگانِ
غوغایِ تن

از کتاب آنام کوچک خدا
استکهلم پائیز 1996





فقط ساعتی بعد از نوشتنِ خونِ تو سبز شدیم

با پیکرهایمان در باغچه

سرهایمان به اندازه در اهتزاز

ما پرچمی بالا نمی بریم.



&

خلوتِ گردنه ها جایِ خطر بود بال هایِ پروانه ایت می دانستند

نزدیک به ساعتی شدی که دلت یک تکه سفر بود

پیش از نوشتنِ خونِ تو

بر شتابِ پاها و شقیقه هات



&


ما

کشته هایمان را در سکوتی می شوریم

که باران ها می فهمند

دنیا نمی فهمد

سرد

وُ

تاریک

این خالی

سقفِ

شعله هایِ ماست


&


اکنون را با یک قطره خون در یک شعر ورق بزنیم

روزها می گذرند خواهند گذشت گذشته اند مثلِ گذشته ها

این سکو لبه ای ندارد

چشم بگردانیم به تهِ درّه رسیده ایم

......

از مجموعه یِ آوازِ پرنده هایِ ایرانی در قفس

هیچ نظری موجود نیست: