۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

باد در سکوتِ دست های ما می وزد


شوقِ گمشده

لبه یِ تیز اندوه بود

بر یال هایِ پهنِ تنهایی پیدا شد.



می بینم

خیره بر ساعتِ شنی

میان من و سیبِ ماه ایستاده ای

و باد در سکوتِ دست های ما می وزد.

و در رندان ویژه ی دسامبر بخوانید.




نویسنده ی دردمند صد ساله شد
لئو تولستوی یا لِو نیکولاجویچ تولستوی در
نهم سپتامبر ۱٨۲٨ در شهر تولسکایا اوبلاست در یک خانواده یِ آریستوکرات چشم به جهان گشود. لئو دو ساله بود که مادرش از دنیا رفت و هفت ساله بود که پدرش وفات کرد.
تولستویِ جوان به جایِ پرداختن به تحصیلِ علم و دانش، عرق خوری و قمارباز ی و معاشرت با زنان فاحشه را پیشه یِ خود ساخت. کارِ تولستوی به آنجا کشید که دارائی و املاک خانواده را فدای قمارباز ی و خوشگذرانی هایش کرد. او مجبور شد خانه ی خود را بفروشد تا از پسِ قرض های بالاآورده برآید. نجیب زاده ای وجب به وجبِ املاک او را خریداری کرد و تنها یک ساختمان کوچک برای او باقی گذاشت تا او روزگارش را در آنجا بگذارند. (وضعِ تولستوی بعدها از این نیز بدتر شد تا آن جا که روزی به اجبار یکی از داستان هایش را نزد ناشر گرو گذاشت تا بتواند قرضی را که در بازی بیلیارد بالا آورده بود پس بدهد.) با وجودِ این زندگیِ مخربِ شهرت تولستوی روزافزون شد و آثارش به اغلب زبان های زنده یِ جهان ترجمه گردید.

ادامه را در رندان بخوایند

۱ نظر:

آذر کیانی گفت...

سلام. مرسی رباب عزیزم برای ترجمه های خوب ات.