۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

اندیشه‌هایی از جنس رنگین‌کمان
نگاهی به رمان «شیوا» نوشته‌ی شهرنوش پارسی‌پور


مولوی می‌گوید: این بدن مانندِ آن شیرِ عَلَم فکر می‌جنباند او را دم به دم
این شیر عَلَم شهرنوش پارسی‌پور است؛ زنی با اندیشه‌هایی از جنسِ رنگین‌کمان و دریایی از حکایت‌ها. صدایی ماندنی که چندصدایی را باور دارد. از همین روست که او با چنگ و دندانِ قلمش برخاسته است تا حصارهایِ جهل را بدرد، زیرا که او ایمان دارد که تک‌صدایی و دُگم میوه‌ی جهل و نادانی است.
«شیوا» نوشته‌ی شهرنوشس پارسی‌پور (نشر باران. ۲۰۰۰/۱٣۷٨) تلاشی از این‌دست است: می‌خواهد حصارهایِ بلندِ جهل را طوری فرو بریزد که دیدنی شوند. چرا که ماندن پشت این دیوار‌ها چشم‌ها را کور می‌کند. شیوا داستانی تخیلی است با خمیرمایه‌ای از زندگی واقعی. نویسنده در جست‌وجوی یک نقطه‌ی عطف، حرکت خود را در کره‌ی خاکی ای که سرزمینِ تازه‌ی اوست،آغاز می‌کند. او در این راستا به دایره‌ای می‌رسد که مرکزش «عقب‌ماندگی» ایران است.
شیوا با سایر داستان‌های پارسی‌پور تفاوت ماهوی دارد. پارسی‌پور در این کتاب ۵۲۴ صفحه‌ای (که کاش صحافی بهتری داشت و با هر ورق زدن پاره پاره نمی‌شد)، به دغدغه‌های ایرانی و نقش جغرافیای کشور‌ها در سرنوشت ملت‌ها پرداخته است. پارسی‌پور که خود یکی از شخصیت‌های اصلی کتاب است در شهر برکلی آمریکا به سر می‌برد. او در یک شب پائیزی (سال ۱٣۷۶/۱۹۹۷) در اندیشه‌ی نوشتن در اتاقش تنها نشسته است که زنگ تلفن به صدا درمی‌آید. صدایِ آن سوی سیم متعلق به مردی نا‌شناس به‌نام منوچهر است. او از شهرنوش تقاضای دیدار دارد
/.../
در صورت تمایل بقیه مطلب را در سایت رایو زمانه بخوانید.

هیچ نظری موجود نیست: