۱۳۹۳ دی ۱۹, جمعه

دیشب به لوگوس تجاوز شد


هَژهار.

 و آن دندان زیادتی باشد مر اسب را

 که تا آن را نشکنند یا نکنند

 اسب علف را به فراغت نمی­تواند

 خورد و فربه نمی­شود. (برهان ) (رشیدی)

 

بالاپوش شب پوشیده    مادرِ الفبا.

دیگر هیچ آلتی  چنگی به دلش نمی­زند.

هزارپاها  که نافش ­را مکیدند   مُردند

شاپرک­­های بی­قرار    از نوازش ران­هایش  مردند 

و پلنگ که  بر چهل سوی پستان­ چنگ می­کشید

انگار چهل ستون سربی  بود وُ  بالای هر ستون یک دهان

دندان­های زائدِ اسب را می­شمرد

و شعر حرفِ تازه­ای نداشت

و شعر بوی خودش را کم داشت

و شعر روی شیارهای صورتِ مادرِ الفبا نوشت:

دیشب به لوگوس تجاوز شد

و انجیل خود را برگی زد

و عقل از سر خطوط پرید

و اسبِ کاغذی فربه شد.

و من کنارِ خودم ماندم:

شاعری با چند دندانِ زائد.

و در   هنوز بر همان پاشنه می­چرخد

که مردمک
که پلک...
 
در سایت «رندان»

 

هیچ نظری موجود نیست: