۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۸, شنبه

اگر مجالم دهی


من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بارِ تن نتوانم
من بنده یِ آن دَمم که ساقی گوید
یک جامِ دگر بگیر وُ من نتوانم
خیام

اگر مجالم دهی با لب تا نهنگِ دهانت می آیم.
می دانم
خطر برگی ست
همیشه در یک بوسه می افتد.

برخیز ز خواب تا شرابی بخوریم
زان پیش که از زمانه تابی بخوریم
کاین چرخِ ستیزه روی ناگه روزی
چندان ندهد امان که تابی بخوریم
خیام


بهانه یِ این شعر گِره یِ مشت هایمان بود
: فصلی تازه
: ارمغانِ ماه وُ سال
: در حریرِ شطرنجی
ماهی هایِ کوچکِ لغزنده
دو قطعه اولین بار در سایت رندان منتشر شد .
برای رسیدن باید از شاخه برید را در سایت رندان بخوانید.

هیچ نظری موجود نیست: