
دفترهایِ بی رمق را ورق می زنیم پاورقی ها را حذف می کنیم. ظرفِ سالاد سرِ جایش است. رویِ میز.
ایمیلی از راه می رسد امضا می کنیم می فرستیم نمی دانیم آن که فرهیخته خطاب شد کیست که رفت به طعمِ گسِ خواب برمی گردیم. ظرفِ سالاد سرِ جایش است. رویِ میز.
مردی به در می کوبد به پاگرد می رویم روی پا می چرخیم باز نمی کنیم برمی گردیم. ظرفِ سالاد سرِ جایش است. رویِ میز.
رویِ پیشخوان با انگشتِ رویِ شقیقه ضرب می گیریم طعمِ کاهو و کلم تازه نمی شود خُرد می شود خیالِ تازگی انگار کوزه است شکسته انگشت سویِ خُرده می بریم. ظرفِ سالاد سرِ جایش است. رویِ میز.
در خاک جسدی مضاعف می شود می دانیم گِرِهی در کارمان نیست نامه های بعدی را هم امضا می کنیم می فرستیم باز نمی دانیم آن که فرهیخته خطاب شد کیست که رفت به تلخیِ ماجرا بر نمی گردیم به لحظه یِ لمسِ دکمه و ثبت نامِ خود برمی گردیم. ظرفِ سالاد سرِ جایش است. رویِ میز.
بیست و یکم مارس دوهزار و ده./ استکهلم.
۳ نظر:
کارکردی زیبا از زندگی یک نواختی در این متن با ظرف سالاد کشیده ای .قلم ات همیشه بر تر باد .با احترام
کوروش همه خا نی
سلام
سال نو مبارک
محمد حسینی
شنبه 7 فروردین1389 ساعت: 14:44
این نوشته ات یک طعم تازه می داد. نمی دانم تاریخ این قشنگ چه قدر تازه است یا کهنه
اما طعم خیام می داد. با اندیشه خیامی. یک کار خیامیسمی بود که من بسیار دوست داشت ام
محمد خورشیدی
دوشنبه 9 فروردین1389 ساعت: 20:44
ارسال یک نظر