۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه






یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که برما چه رسید
از خاک برآمدیم و بر خاک شدیم
خیام



برگشتی
سرِ خط
تندتر از پاهایش آمد
آهو
رویِ برفی
که از نقطه هایِ زیرِ پلک هایت
عبور نمی کند.


همیشه به سمتِ خطِ پایان می وزد
باد
در این تماشاخانه.

از هر طرف که بالا رفتی
نرفتی
بالا.


و در رندان بخوانید.


شعر امروز ایران گرفتارِ خیره خوانده شدن است

مدت هاست این پرسش خوره یِ ذهنم شده است؛ خواننده یِ شعرِ امروز ایران کیست؟ اگر نه فقط خودِ شاعرِ شعر امروزِ ایران. همنان که نوک تیزِ تیغ هایشان را سویِ هم گرفته اند. یکی را بالا می برند. روزِ دیگر بر زمین می کوبند. دیگران که شاعر نیستند آنقدر با مشغله های زندگی درگیرند که نه جایی برایِ کتاب می ماند و نه دفتر وُ نه شعر. آن هم شعری که گویا هنوز خودِ شاعر در شعر بودنش شک دارد.
بیاییم چند قدم از دنیایِ شعر و واژه های شاعرانه دورتر شویم و چند قدم به حوالیِ نقاشان نزدیک تر . شاید در این گذار اتفاقی رخ دهد مانا. درختی سبز شود با میوه هایِ شیرین و آبدار.

بقیه ی متن را در سایت رندان بخوانید

هیچ نظری موجود نیست: