۱۳۹۰ مهر ۱۶, شنبه


محدودیت موتورِ نویسندگی است

Ida Linde
ايدا ليند شاعر و درام نويس جوان سوئدی متولد ۱۹٨۰و در حال حاضر ساکن استکهلم پایتخت سوئد می باشد. از او تا کنون سه کتاب منتشر شده است با عنوانِ « وصيتنامه دختر ماشيني» ۲۰۰۶ ( اولين اثر اوست که با استقبال خوبي روبرو شد)، «اگر تو را فراموش کنم، کس دیگری می شوم» ۲۰۰۹ و «دفتر چه یِ حساب» ۲۰۰۹.
نطقه یِ حرکتِ ايدا ليند این گفته است؛ «کهکشان بی انتهاست، اما با این وجود شکلی دارد. عشق بی انتهاست، امّا به هر روی بسته.» به نظر لیند بیماری های روحی و روانی هر یک کتابی حجیم اند. بیماری (دیاگنوس) هم یک پاسخ است هم یک پرسش؛ تندرستی کدام است، بیماری کدام؟ تنهایی یعنی چه؟ همراهی کدام است؟ حقیقت چیست؟ واقعی کدام است؟ افراد با عشق و پرسش هایی پیرامون عشق دست و پنجه نرم می کنند. جامعه و قوانین اجتماعی، بارِ روحی و روانی فرد، تربیت و تعلیم، انتظار جامعه از زن به مثابه یِ مادر و مرد به مثابه یِ پدر... خانواده ای که می پاشد بخشی از جامعه است که می پاشد. او در مصاحبه ای با روزنامه یِ سِونسکاداگ بلادت هشتم اکتبر دوهزارویازده میلادی اظهار می کند:« این گفته «پازل زندگی او را نویسنده کرده است» آزارش می دهد. ما وقتی می گویم پازل، زندگی را یک کالا می کنیم». خانم لیند واژه یِ «یاد یا حافظه» را جایگزین پازل می کند. اینجا «یاد/حافظه» یک استعاره است. تو یک تکه می چینی، می بینی قابل استفاده است. پس تکه یِ دیگر برمی چینی... در حالی که پازل یک تصویرِ از پیش آماده است، تصویری که یک خانواده ی هسته ای را به نمایش می گذارد. آدمی که به احتمال قوی فرزند یا فرزندانی دارد و شاغل است و موفق و ... یعنی چیزی شبیه مبلمان خانه. کافی است که تو اشیاء را در جای خوبی بگذاری. من این را خوب می فهمم، امّا نمی توانم باور کنم زندگی اینگونه باشد. بله به شکل های مختلفی می شود اندیشید. امّا چرا باید دقیقأ به این گونه اندیشید؟ آدم ها تلاش خود را می کنند. و این آن چیزی نیست که من جستجو می کنم. خانم لیند در پاسخ به این پرسش: تو متأهلی و دو فرزند داری، معلمی و نویسنده، به امور خانه هم باید برسی، آیا پیش می آید که تو وقت کم داری؟ می گوید؛ مسئله بر سرِ وقت نیست. مشکل پیدا کردنِ نقطه یِ تمرکز است. من همواره در حالِ نوشتن بوده و هستم، امّا تا پیش از بچه دار شدن کتابی چاپ نکردم. شاید بتوان گفت؛ محدودیت موتورِ نویسندگی است.

سال ها پیش چند شعر از دفتر « وصيتنامه دختر ماشيني» ترجمه و در سایت «کتاب شعر» منتشر شد. لینک این شعرها.


اینجا شما اشعار فوق را با تجدید نظر می خوانید.

۱

من یک دختر ماشينی ام.
همه خواهند مرد اما من پيش از هر کسی.
من بلدم نان بپزم. تند کتا ب می خوانم. تنم خالکوبی شده است
و دو سؤال دارم:
۱. شما با لباس های چرک من چه خواهيد کرد؟
آیا کسی هست که شورت هايم را جمع کند،
به دماغ بکشد ببويد بگويد:
" خدايا چقدر دلم برای دختر ماشيني تنگ است"
۲. با کالاهای تازه ام چه مي کنيد؟
آيا شير مادرِ مرده نوشيدنی است؟


۲
تابوت در امتدادِ کشتزار ها قفس مي شود
زمين با صورتش رو به آسمان مي خوابد.
و در تشييع جنازه پدرم گفت
" جوانمرگ را خدا دوست دارد"

٣
ناچارم جريان خالکوبي را به پدرم بگويم
زيرا که او ست مرا در سردخانه شناسائي خواهد کرد.
" نه ، اين دختر من نيست
زيرا که او خالکوبي ندارد"
خالکوبي تصوير دو درخت است
و آدمي که بر درخت پشت کرده.


۴
من دختر ماشيني ام و مي خواهم پيش از همه بميرم.
چيزی دردرونم است که بايد خارج شود.
چهارچوب آهني توی گلويم گير کرده،
نمي گذارد هورمون ها به سرم برسند.
بديهي است؛ من يک ماشينم.
شب ها خوابِ خواب هایِ موتورسيکلي مي بينم.
که من يک موتورسيکل خواهم زايد.
و حتا يکبار من خود یک موتورسيکل بودم
توی شکم مادرم.
مادرم روغن را با خون عوض کرد.
من مرگ ناپذير بودم
اما او مرا مردني کرد.

هیچ نظری موجود نیست: