۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه

«بوسه یِ مرگ»
کای شاولر
برگردان: ر. محب

جایزه ی نوبل چه تأثیری بر نویسندگی شما گذاشته است؟ آیا جایزه ی نوبل یعنی پایان قلمِ شما؟
این پرسشی است که برنده جایزه یِ ادبی نوبل همیشه باید منتظرِ شنیدنش باشد. پرسشی قابل پیش بینی و کوته نظرانه که بر زندگی برنده ی نوبل سایه می افکند. تفاوتی ندارد اگر نویسنده پس از دریافت جایزه همانقدر فعال باشد که پیش از دریافت آن. به هر حال این پرسش مطرح می شود. این تصّور که جایزه یِ نوبل یعنی «بوسه یِ مرگ» یک حکایتِ سخت جان است.
آخرین نویسنده ای که به این پرسش پاسخ داد گونتر گراس نویسنده یِ آلمانی است که در مصاحبه با اشپیگِل (۱۰- ٨/ ۲۰) گفت: "جایزه یِ نوبل مانع کارم نشده است". این جمله عنوانِ مصاحبه یِ مذکور شد. گراس نویسنده ای پرکار است که حتا پس از دریافت جایزه (۱۹۹۹)کتاب های بسیاری نوشته است، امّا با این وجود او نیز با همان پرسش قدیمی مورد سؤال قرار می گیرد. طبق مصاحبه یِ اشپیگِل نظراتِ گراس پس از دریافت جایزه محکم تر شده اند.
اشپیگِل: "این امر را پنهان می کنید؟"
گراس: "گمان نمی کنم. از این ها گذشته من روزها را با اندیشه جایزه ای که دریافت کرده ام سر نمی کنم. نوبل نه به من در نوشتن کمکی کرده است و نه به کارم صدمه ای زده."
اشپیگِل: "شما را محدود نکرده است ؟"
گراس: "نوبل مانعی بر سر راه نوشتن نیست چون من وقتی جایزه را دریافت کردم که سنّی از من گذشته بود. به واقع جایزه یِ «گروه ۴۷» که در سال ۱۹۵٨ به من تعلق گرفت برایم اهمیّت بیشتری داشت تا نوبل، زیرا که آن وقت من همانند یک موش کلیسایی فقیر بودم. من این جایزه را از دست همکاران نویسنده ای دریافت کردم که معنای دیگری به قلمم داند. من این را نمی گویم تا ارزش جایزه یِ نوبل را پایین بیاورم، امّا باید بگویم که تأثیر چندانی بر زندگی من نداشته است."
حکایتِ «بوسه یِ مرگ» زبانزدِ خاص و عام است. از آن روزی که روزنامه یِ گاردیَن (۱۰- ٨/۱) هورس اِنگدال اظهار کرد مرکز ادبیات جهان اروپاست و نه امریکا زمینه یِ تکرار شدنِ «بوسه یِ مرگ» را فراهم آورد. دریدا خبرنگار واشینگتن پست اظهار کرد: " بارِ جایزه یِ نوبل با «بوسه یِ مرگ» سنگین می شود. نزد بسیاری از نویسندگان دریافت این جایزه یعنی آخر کارشان. آن ها بعد از دریافتِ نوبل اثر خوبی خلق نمی کنند."
«بوسه یِ مرگ» برای اولین بار توسط ساول بِلو که خود نیز یکی از برندگان جایزه یِ نوبل است مطرح شد. اشاره یِ او به جان اشتاین بک بود. آخرین اثر اشتاین بک «زمستانِ ناخشنودیِ ما » در سال ۱۹۶۱ یعنی یک سال قبل از در یافت جایزه یِ نوبل منتشر شد. روزنامه های آمریکا از این رمان استقبال چندانی نکرده بودند و انتقادها تا روز اهدا جایزه یِ نوبل به اشتاین بک و حتا پس از آن ادامه یافت. به گفته یِ ساول بلو اشتاین بک پس از دریافت جایزه یِ نوبل فرصت نکرد چیزی بنویسد و شش سال پس از دریافت نوبل درگذشت.
در سال های اخیر آنّا گوندر پژوهشگر ادبی تلاش کرده است تا به پرسش «آیا جایزه یِ نوبل «بوسه یِ مرگ» است؟» پاسخ دهد. بانکِ ملیِ
Jubileumsfond
بر روی این پروژه سرمایه گذاری کرده است که بزودی به صورت کتابی با عنوان «اثر نوبل» توسطِ انتشارات کمیته نوبل منتشر می شود. آنا گوندر جایزه یِ ادبی نوبلِ از سال ۲۰۰۵ -۱۹۵۰ بررسی می کند. مرجعِ خانم گوندر اطلاعات موجود در اینترنت، فایل های بایگانی شده در کتابخانه هاست. او از این طریق می خواهد نظرات مختلف را در باره یِ نوبلِ ادبی جمع آوری کند. ما در این رابطه با خانم آنا گوندر در سالن موزه نوبل، مقابلِ عکسِ برندگان نوبل بر دیوار (عکس هایی که لوطفی اُزکَک گرفته است) نشستی داشتیم.
بنا به گفته یِ آنا گوندر جایزه یِ نوبل یکی از اندک جوایزی است که در باره یِ آن سخن زیاد گفته می شود. این جایزه در سال های اوّل عمر از اعتبار بالایی برخوردار بود و بسیار موردِ توجه رسانه های گروهی قرار گرفت. جایزه یِ نوبل از جایزه دهندگان یعنی آکادمی سوئد بزرگ تر و با اهمیّت تر شده است. پس از اعلام نام برندگان فراموش می شود که گزینش «قهرمان ادبی جهان» توسط ۱٨ زن و مرد سخنور و ادیب صورت گرفته است. او همچنین گفت؛ عواقب بعدی اعلام نام برنده بدیهی و آشکار است. این عواقب سال پس از سال کمابیش از همان الگوی همیشگی پیروی می کنند. سیلِ مصاحبه های رادیو- تلویزیونی از برندگان، چاپ دوباره کتاب ها، فروش سرسام آور و پول دریافتی نویسنده را بی نیاز می کند. در آغاز اینجا و آنجا صداهای اعتراض بلند می شود که آیا انتخاب درست بوده است؟ بطور مثال هرتا مولر، رسانه های آنگلوساکسونی پرسیدند به راستی او کیست؟ و آیا چشم های آکادمی سوئد اندکی نزدیک بین نشده است و فقط نویسندگان عجیب اروپایی را می بیند؟ بی شک یکی از دلایل اعتراض ترجمه نشدن کتاب های مولر به انگلیسی بود.
مولر نیز با پرسش استاندارد آیا جایزه چه تأثیری بر قلم او دارد رو به رو شد. او پاسخ داد؛ "من همیشه تصور می کنم آخرین کتابم، آخرین کارم است، امّا چیزی نمی گذرد و دوباره شروع به نوشتن می کنم".
شکی نیست که بعضی از نویسندگان جایزه یِ نوبل را یک لعنت و نفرین تلقی کنند. به تصّور من یکی از دلایل اصلیِ این امر دلایل عملی است. به دلیل مشهور شدن، بیشترشدن تماس ها و دعوتنامه ها قلمِ نویسنده از مرکزیت می افتد. جهان و جهانیان همیشه به نوعی جویای آدم هایی هستند که ناگاه از گمنامی به نام می رسند. بعضی ها این توّجه را می پسندند و از آن لذّت می برند. بعضی دیگر چون جی ام کُرتژ (نویسنده آفریقای جنوبی) می کوشند زیر بار نروند. بسیاری از کسانی که با نام کُرتژ آشنا بودند و آثار او را خوانده بودند، او را از نزدیک نمی شناختند. پس از دریافت جایزه نوبل هم اتفاقی نیفتاد. او خود را در فاصله نگاه داشت و در طی اقامت اش در سوئد نیز از دیدار با رسانه های گروهی سرباز زد و همانند گذشته به نوشتن ادامه داد.
همانطور که آمد آنا گوندر ۵٨ برنده جایزه یِ نوبل را از سال۲۰۰۵ -۱۹۵۰ از زمان براترند راسل تا هارولد پینتر مورد پژوهش قرار داده است. گوندر در مجموعه مقالاتی که به زودی توسط آکادمی سوئد منتشر خواهد شد اینطور می نویسد:
"میانگین سنّیِ ۵٨ برنده یِ جایزه ی نوبل در زمان دریافت جایزه ۶۷ سال است. ۱۶ تن از این ۵٨ نویسنده هنوز می نویسند. مسنّ ترین آن ها خوزه ساراماگو بود (متولد ۱۹۲۲و در تابستان امسال درگذشت). اغلب این نویسندگان از دنیا رفته اند. طول عمر نویسندگان پس از دریافت جایزه یِ نوبل از دو سال تا چهل و سه سال بوده است. هفت تن یعنی یک ششمِ برندگان نوبل ادبی سه سال پس از دریافت جایزه وفات کرده اند، در حالی که سی و یک تن معادل سه چهارم پنج سال یا بیشتر زیسته اند. یک سوم (٣۶ درصد) بیش از ۱۵ سال پس از دریافت جایزه در قید حیات بوده اند."
آنا گوندر برندگان جایزه یِ نوبل را به دو دسته تقسیم می کند: نویسندگانی که پس از دریافت جایزه یک کتاب یا اصلأ کتابی منتشر نکرده اند. دسته دوم نویسندگانی هستند که پس از دریافت جایزه سه کتاب یا بیشتر منتشر کرده اند. گوندر در این باره می گوید: "دسته یِ دوّم بر «بوسه مرگ» خط بطلان کشیده اند. از میان ۵٨ برنده یِ جایزه ی نوبل که من بررسی کرده ام ٣۴ نفر یعنی ۵۹ درصد تعلّق به این دسته دارند. بنابراین ۲۴ نویسنده (۴۱درصد) در دسته یِ اوّل جای می گیرند. ما نباید فراموش کنیم که بسیاری از این نویسندگان بنا به دلایلِ دیگری چون پیری دست از کار نوشتن کشیده اند. سنِّ ۱۲ نفر از این نویسندگان از ۷۰ سال به بالاست.
گفته می شود دو نویسنده یِ سوئدی هری مارتینسون و ادوین یوهانسون به دلیل فضای مسموم سال ۱۹۷۴ خاموش شده اند. امّا این مسئله صحت ندارد. یوهانسون در سال اخذِ جایزه ۷۴ ساله بود و دو سال پس از آن به دلیل بیماری درگذشت. آخرین اثر او در سال ۱۹۷٣ با عنوانِ «چند قدم تا سکوت» منتشر شد. بنا به گفته یِ ماریا اِکمن دختر یوهانسون هیچ رابطه ای میان جایزه نوبل و پایان عمر نویسندگی پدرش وجود ندارد. ماریا اِکمن می گوید؛ ۷۴ سالگی در چهل سالِ پیش سنِّ بالایی محسوب می شد، بخصوص در میان خانواده های فقیری چون خانواده یِ مارتینسون و یوهانسون که از سوء تغذیه رنج می برند."
آنا گوندر سخن اش را با شمارش سال های عمر برندگان جایزه و آثار منتشر شده یِ پس از دریافت جایزه ادامه می دهد و اظهار می کند که تعدادی در سنین جوانی دنیا را وداع گفته اند، مثلأ آلبرت کامو که در تصادف رانندگی جانش را از دست داد، یا بوریس پاسترناک که به سرطان مبتلا شد و کاواباتا که چهار سال پس از دریافت جایزه از دنیا رفت. به نظر گوندر ما از۵۰ نفر سندی در دست نداریم که نشان دهد جایزه یِ نوبل مترادف با پایان نویسندگی برندگان است. گاو سینگ جینگ و ایمر کُرتژ همچنان به نوشتن ادامه می دهند.
" شاید بشود اندکی فکر را غلغلک داد و گفت که شش نفر از برندگان جایزه ی نوبل پس از دریافت جایزه نتوانسته اند دست به قلم ببرند؛ همینگوی، گاسیمُدو، آندریک، اشتاین بک، سِفِریس و آستوریاس. چهار نفر از این نویسندگان پس از دریافت جایزه یک یا دو کتاب منتشر کرده اند. با این حساب فقط اشتاین بک و همینگوی باقی می ماند. ما می دانیم که همینگوی پس از دریافت جایزه به نوشتن ادامه داد و بسیاری از این نوشته ها پس از مرگ او به چاپ رسید. حال اگر این متن ها به پای متن های پیشین او نمی رسند به یقین مسائل دیگر زندگی در آن دخیل بوده است. روزی که کتاب «ده پسر سیاه پوست کوچک» با نام جان اشتاین بک ویترین کتابفروشی ها را آذین بخشید، سیل انتقادها از کشورِ او به اینجا سرازیر شد و اشتاین بک نویسنده ای بی ارزش و بی مایه. او خود در سخنرانی اش هنگام دریافت جایزه به آن امر اشاره کرد: "شک دارم که من از نویسندگانی که به آن ها احترام می گذارم و تمجید می کنم بیشتر لایق جایزه یِ نوبل باشم، امّا سایه ای هم نباید بر قامتِ بر شادی و این افتخاری که نصیب من شده است بیفتد." بله، گویا اشتاین بک خود نیز جایزه یِ نوبل را سایه ای از مرگ می دید. و این تنها یک قطره است. و حال پس از یک دوره یِ طولانی نقد باید به افسانه یِ «بوسه مرگ» خاتمه داد.
روز پنج شنبه ما با خبر می شویم امسال کدام زن یا مرد، شاعر یا داستان نویس، مقاله نویس ده میلیون کرون ثروتمندتر می شود. نویسنده ای که فراز و نشیب ها را خواهد پیمود، در رسانه های گروهی تمجید یا به شدت مورد انتقاد قرار خواهد گرفت: آیا شما به نوشتن ادامه خواهید داد؟
مرجع:
روزنامه سونسکاداگ بلادت. شبنه ۲ اکتبر ،۲۰۱۰ صفحه ۱۲-٨ بخش فرهنگی. عنوان اصلی مقاله « آیا جایزه نوبل یک پایان است؟». عنوان مقاله به زبان اصلی/سوئدی:
Är priset slutet?
اسامی:
Kaj Schueler- Günter Grass- Spiegel- The Guardian- Horace Engdahl- Washington Post- Michael Dirda – Saul Bellow- John Steinbeck- The winter of our discontent- Anns Gunder- Lütfi Özkök- Herta Müller- JM Coetzee- Bertrand Russell- Harlod Pinter- José Saramago- Eyvind Johanson- Harry Martinson-

۲ نظر:

آذر کیانی گفت...

سلام رباب عزیز. مطلب خیلی خوبی رو ترجمه کردی و البته خیلی هم ماهرانه.بنظرم جواب خیلی از سوالات رو میشه توی این مطلب پیدا کرد.مرسی

الهه گفت...

خوشحال ميشم شعر هاي من رو هم بخونيد و نظر بدين