۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه




I

برگی که حالا به تو فکر می کند
از لغزشِ ساتنیِ انگشت هایم دورتر نمی رود.
این دست خانه یِ شب است.
آن سو تَرَک تویی
آغوشِ فلس وُ بالِ پروانه.

فراتر از دو سایه
نقطه ای در این قاب می افتد.




II

پهنایِ روز
پشتِ قبله هایِ تکه تکه می بارد.
و این نیِ رقصان
و این زائرِ آب ها وُ دریاها...

چرا نمی رسد به آسمان بر نوکِ جارو؟


دسامبر دوهزار و ده/استکهلم

اولین بار در سایت رندان به چاپ رسید


آکادمی سوئد شعر را محروم می کند
در رندان بخوانید:

۱ نظر:

وحید علیزاده گفت...

درود خانم محب
ایماژهای خوب و آن خوبی رو تصویر کردید
به ویژه:
"این دست خانه یِ شب است."

به من هم سر بزنید و شعر پذیرای شماست
من شما رو لینک کردم در پیوندهایم و شما نیز اگر مایل بودید لینک بفرمایید.
شاعر بمانید.