۱۳۹۰ فروردین ۶, شنبه

در آستين تنگ ِ شب

خاموش

بر من می پيچی

و عصا ره ی سکوتت را در من

می چکانی .

هميشه

اينگونه بوده است :

آهوی کوچک گريزانی

در تصادم ِ مه و فواره

راه گم می کند

و بره ی زخمی نگاهی

به تلاب ِ شب

در می ماند.



آنام کوچک خدا نشرِ باران1996

هیچ نظری موجود نیست: