تحقیر زن در ادبیاتِ فارسی کلاسیک به صورتهایِ گوناگونی
نمود پیدا میکند. او موجودی است حقیر و ناتوان، فاقدِ اندیشه و سرشار از احساساتِ
محض. زنِ ادبیاتِ فارسی اغلب همسری است فداکار، مادری با احساساتی رقیق و مادرانه،
معشوقهای زیبا، یا عجوزهای نفرتبرانگیز، دروغگویی خانمانبرانداز، حتا گاه
فاحشهای بیمقدار. در پارهای موارد شیرزنی در عرصهیِ مردان قدعلم میکند که از
زنانگی فقط نام و پیکریِ زنانه به ارث برده است.
از سویِ دیگر زبان فارسی سرشار است از ضربالمثلها و اصطلاحاتی
که حکایت دارند از زنستیزی و کوچک و بیمقدار شمردنِ زن. اینجا به چند نمونه
توّجه کنیم:
«زن که رسید به
بیست باید به حالش گریست»، «اگر زن خوب بود خدا هم یکی میگرفت»، «برای همه مادره، برای ما زنبابا»، «خواهر شوهر،
عقرب زیر فرشه»، «دختر، تخم ترتیزک است»، «دختر میخواهی مامش را ببین، کرباس میخواهی
پهناش را ببین»، «دختر همسایه هر چه چلتر برای ما بهتر»، «دختری که مادرش تعریف
بکنه برای آقادائیش خوبه»، «زن بد را اگر در شیشه هم بکنند کار خودشو میکنه»، «زن
بلاست، اما الهی هیچ خانهای بیبلا نباشه»، «زن بیوه را برای میوهاش میخواهند»
(یعنی برای ثروتش. نتیجه؛ زنِ بیوهیِ فقیر فاقدِ جاذبه است.)، «زن تا نزائیده
دلبره، وقتیکه زائید مادره»،«زن جوان را تیری به پهلو نشیند به که پیری»، «زن
سلیطه سگِ بیقلاده است»،«پای زن نجیب گرفتن آسونه، ولی نگهداریش مشکله»، «زنی که
جهاز نداره، اینهمه ناز نداره»، عروس بیجهاز، روزه بینماز، دعای بینیاز، قورمه
بیپیاز»، «عروس تعریفی عاقبت شلخته درآمد»، «عروس که به ما رسید شب کوتاه شد»،
«عروس میاد وسمه بکشه نه وصله بکنه»، «عروس نمیتونست برقصه میگفت: زمین کجه»،
«عروس را که مادرش تعریف کنه برای آقادائیش خوبه»، «عروس که مادر شوهر نداره، اهل
محل مادرشوهرشند»، «مادرزن خرم کرده، توبره بر سرم کرده»، «ناز عروس به جهازه»
و...
وجودِ چند زنِ عیار نزدِ بسیاری این شُبه را برانگیخته است که زن در
داستانِ «سمکِ عیار» جایگاهِ ویژهای دارد.
امّا با نگاهی دقیقتر خواهیم دید که زن در این داستان هم تحقیر میشود هم تمجید. پس
وجودِ زنانِ عیاری چون روزافزون، سرخورد همسرِ سمک، سامانه همسر مهرویهیِ عیار و
دیگران، امتیازی به این داستان نمیدهد. به ظاهر زنانِ عیار همپایِ مردان در جامعهیِ
خود نقش بازی میکنند. در کنارِ این زنان، حضورِ زنان جادوگر و خبیث، همانندِ
شروانه، دایهیِ مهپری، صیحانه، شیطانه، زنانِ دلال (شمامه) و زنانِ مطرب (روحافز، ارغو،
ارغوان) نیز ملموس است. امّا با این وجود باید گفت نگاه به زن همان
است که نزدِ سعدی: "چو زن راه بازار گيرد بزن/ وگرنه تو در خانه بنشين چو زن/.../
اگر زن ندارد سوی مرد گوش/ سَراويلِ کُحليش - در مرد پوش..." یا نزدِ فردوسی:
"کسی کو بود مهتر/انجمن کفن بهتر او
را ز فرمانِ زن/ سياوش ز گفتار زن شد به باد/
خجسته زنی کو ز مادر نزاد" (رستم در گفتوگو با کاووس). البته اینگونه تندروی وزنستیزی که ما
نزدِ سعدی و فردوسی و دیگران مییابیم در داستان «سمک عیار» تا حدودی تعدیل شده
است.
رباب محب/ پائیز 2012
بقیه ی متن در سایت «رندان»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر