۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه

جایگاهِ زن در داستان سمک عیار


تحقیر زن در ادبیاتِ فارسی کلاسیک به صورت­هایِ گوناگونی نمود پیدا می­کند. او موجودی است حقیر و ناتوان، فاقدِ اندیشه و سرشار از احساساتِ محض. زنِ ادبیاتِ فارسی اغلب همسری است فداکار، مادری با احساساتی رقیق و مادرانه، معشوقه­ای زیبا­، یا عجوزه­ای نفرت­برانگیز، دروغگویی خانمان­برانداز، حتا گاه فاحشه­ای بی­مقدار. در پاره­ای موارد شیرزنی در عرصه­یِ مردان قدعلم می­کند که از زنانگی فقط نام و پیکریِ زنانه به ارث برده است.

از سویِ دیگر زبان فارسی سرشار است از ضرب­المثل­ها و اصطلاحاتی که حکایت دارند از زن­ستیزی و کوچک و بی­مقدار شمردنِ زن. این­جا به چند نمونه توّجه کنیم:

 «زن که رسید به بیست باید به حالش گریست»، «اگر زن خوب بود خدا هم یکی می­گرفت»،  «برای همه مادره، برای ما زن‌بابا»، «خواهر شوهر، عقرب زیر فرشه»، «دختر، تخم ترتیزک است»، «دختر می‌خواهی مامش را ببین، کرباس می‌خواهی پهناش را ببین»، «دختر همسایه هر چه چل‌تر برای ما بهتر»، «دختری که مادرش تعریف بکنه برای آقادائیش خوبه»، «زن بد را اگر در شیشه هم بکنند کار خودشو می‌کنه»، «زن بلاست، اما الهی هیچ خانه‌ای بی‌بلا نباشه»، «زن بیوه را برای میوه‌اش می‌خواهند» (یعنی برای ثروتش. نتیجه؛ زنِ بیوه­یِ فقیر فاقدِ جاذبه است.)، «زن تا نزائیده دلبره، وقتی­که زائید مادره»،«زن جوان را تیری به پهلو نشیند به که پیری»، «زن سلیطه سگِ بی‌قلاده‌ است»،«پای زن نجیب گرفتن آسونه، ولی نگهداریش مشکله»، «زنی که جهاز نداره، این­همه ناز نداره»، عروس بی‌جهاز، روزه بی‌نماز، دعای بی‌نیاز، قورمه بی‌پیاز»، «عروس تعریفی عاقبت شلخته درآمد»، «عروس که به ما رسید شب کوتاه شد»، «عروس میاد وسمه بکشه نه وصله بکنه»، «عروس نمی‌تونست برقصه می‌گفت: زمین کجه»، «عروس را که مادرش تعریف کنه برای آقادائیش خوبه»، «عروس که مادر شوهر نداره، اهل محل مادرشوهرشند»، «مادرزن خرم کرده، توبره بر سرم کرده»، «ناز عروس به جهازه» و...

وجودِ چند زنِ عیار  نزدِ بسیاری این شُبه را برانگیخته است که زن در داستانِ «سمکِ عیار» جایگاهِ ویژه­ای  دارد. امّا با نگاهی دقیق­تر خواهیم دید که زن در این داستان هم تحقیر می­شود هم تمجید. پس وجودِ زنانِ عیاری چون روزافزون، سرخ­ورد همسرِ سمک، سامانه همسر مهرویه­یِ عیار و دیگران، امتیازی به این داستان نمی­دهد. به ظاهر زنانِ عیار همپایِ مردان در جامعه­یِ خود نقش بازی می­کنند. در کنارِ این زنان، حضورِ زنان جادوگر و خبیث، همانندِ شروانه، دایه­یِ مه­پری، صیحانه، شیطانه، زنانِ دلال (شمامه) و زنانِ مطرب (روح­افز، ارغو، ارغوان) نیز ملموس است. امّا با این وجود باید گفت نگاه به زن همان است که نزدِ سعدی: "چو زن راه بازار گيرد بزن/ وگرنه تو در خانه بنشين چو زن/.../ اگر زن ندارد سوی مرد گوش/ سَراويلِ کُحليش - در مرد پوش..." یا نزدِ فردوسی: "کسی کو بود مهتر/انجمن کفن بهتر او را ز فرمانِ زن/ سياوش ز گفتار زن شد به باد/ خجسته زنی کو ز مادر نزاد" (رستم در گفت­و­گو با کاووس). البته این­­گونه تندروی وزن­ستیزی که ما نزدِ سعدی و فردوسی و دیگران می­یابیم در داستان «سمک عیار» تا حدودی تعدیل شده است.
رباب محب/ پائیز 2012
بقیه  ی  متن در سایت «رندان»

هیچ نظری موجود نیست: