|
|
Öijer. B. K Svart
som silver (2008). Stockholm:
W&W
|
سیاه چون
نقره
|
برونو ک. اویر
(Bruno K. Öijer)
|
|
رباب محب
|
|
8-0-982869-91-978
|
|
کافه 60 مدیا
|
|
استکهلم
1394
|
طبیعیست
حقیقت
دارد
من
تنها به آدمهایی اعتماد کردهام
که
میدانند فقر چیست
علاقهای
به ثروتمندان ندارم
شادم
که نزدیکم نیستند
و
این فکرکردن ندارد
طبیعیست
همانقدر
طبیعی که شبزندهداری کنی
و
کُشتی بگیری با تاریکی
همانقدر
طبیعی
که
در صبح سرد و مرطوبی
تبرت
را فرو کنی در دل آسمان
و
از جا بکنی این الوار آبی روشن را
و
اره اره کنی تا بشود هیزم
و
بر سینه خرمن کنی و برگردی
این همه را با خود به خانه ببری
|
|
|
(Och natten viskade Annabel Lee(2014).
Stockholm: W&W)
|
و شب نجوا کرد آنابل لی
|
برونو
ک. اویر (Bruno K. Öijer)
|
|
رباب
محب، کتایون کشاورزی
|
|
0-3-983377-91-978
|
|
کافه
60 مدیا
|
|
اول،
پاییز 2016
|
برابری
از یاد رفتهاند
آنها که راهآهن
ساختند
و پلها خانهها
جادهها
حتی آن
لاشخورچهره مردان که
در نشستهای هیئت
رئیسه بال و پر میزدند
و اسکناسها را یکجا میقاپیدند
ناپدید شدهاند
گَردی
پاشیده بر خاک
|
بلاهت
بلاهت
تنها یک چهره دارد
چهرهی انسانی
نمیتوان با بلاهت
جنگید
نه شکست میخورد
نه خاموش میشود
خشونتش را میگستراند
میایستد در هر گوشهی
تاریکی جامعه و پوزخند میزند
کمبودِ هرچیزی در
این جهان حس میشود
مگر کسانی که
مشتاقانه کاسهی سر میگشایند
و میگذارند هر
بلاهت بیشرمانهای به آنها دستدرازی کند
بلاهت مرز نمیشناسد
سریعتر از کرهی
زمین در چرخش است
و میتواند سرزمینی
را وادارد
تا به قدِ آپارتمان
کثیفی آب برود
آنجا که از دیوار،
سفاهت میچکد
جویای دیده شدن
جویای اینکه همگان
تکریمش کنند و دوستش
بدارند
|
برونو کیتز اویر Bruno Keats Öijer متوّلد بیست و ششم نوامبر 1951 در شهر
لینشُپینگ واقع در سوئد است. وی در 1970 به همراهی پر – اریک سودِر، اریک فیلکِسون و لیف اِلگرن گروه شعر وِسوویوس
را دایر کرد. همسر وی مایا ایزین اویر نقاش است. «سیاه چون نقره» در
سال 2008 میلادی منتشر شد. اریک لاکویست در گزارشی از شب شعرخوانی برونو - ک. اوير
که به مناسبت انتشار این کتاب برگزار شد، مینویسد: «بر سردرِ سالن تأترِ جنوب
نوشته شدهبود: مردیکه در سال 1973 با چاپ اولین دفتر شعرش، شعر سوئد را دگرگون
کرد، یک شاعر مردمیست. او، ولی با لقب «شاعر خارج گود و اوت سایدر» نمیخواند. اویر پس از دکلمهی هر شعر
تعظیمکنان متواضعانه از جمعیّت تشکر میکند. اویر شاعر محبوبیست که جرأت میکند
جدّی حرف بزند. جدّی حرف میزند بیآنکه کسلکننده شود. زندگینامهی ارنست
همینگوی را دستاویزی میکند تا بگوید جهانی بالای سر نویسنده هست که زندگینامهی
نیمه مستند نام دارد. نویسنده یا خود را به متن میسپارد، یا به دست دیگران؛ به
دوستان و آشنایان. چه مشغولیتِ عبثی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر